- کم زدن
- اظهار عجز کردن و خود را وقعی نگذاشتن، اظهار عجز کردن، فروتنی کردن
معنی کم زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- کم زدن ((کَ زَ دَ))
- حقیر شمردن، اظهار عجز کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با دست زدن بر سر کسی بقوت
فرو بردن و بر آوردن نفس
نفس کشیدن، تنفس کردن
کنایه از لب به سخن گشودن، حرف زدن
کنایه از لب به سخن گشودن، حرف زدن
کسی که حقیر و فرومایه به شمار آمده، کم بخت، آواره، سرگشته
دست زدن، دستک زدن، دست بر دست زدن، دو کف دست را به هم زدن
(کشتی) فنی است از کشتی و آن عبارتست از دست بگردن حریف زدن و او را پیش کشیدن: (بوسه ای زد بلب خویش دگر مستانه رفتم از کار از این کش زدن مردانه)، (گل کشتی)، (کشتی) در اول کشتی گیری دست ببازوی خود زدن و آواز که مچ مچه گویند بر آوردن و دست حریف را گرفته پیش کشیدن، شراب نوشیدن: (صبح مخمور یست میغلطد ببستر سینه چاک شب سیه مستی که از جام شفق کش میزند)، (جلال اسیر)
کش رفتن در دادن و بر گرفتن پول، دستک زدن خنبک خنبیدن کف دو دست را بهم کوبیدن دستک زدن: (چون شررهر که دلش گرم خیال تو شود رقص از کف زدن سنگ تواند کردن)، (طاهر وحید)
کاستن، نقصان
اظهار عجز کرده، حقیر شمرده فرومایه محسوب شده، کسی که پیوسته در قمار نقش کم زند، کم بخت بیدولت، آواره سر گشته، کافر منافق
انجام دادن (در مقام توهین گویند) : (نمازت را کمرت بزن خ)
پنهان شدن
لم دادن
مکیدن
رطوبت اندک رسانیدن: پیش از اتو کردن لباس را باید نم زد
مایعی که از مواد مختلف باشد که با آلتی در هم آمیختن، چنانکه آش را با چمچه یا قاشق هم زنند
Crouch, Fan
Dwindle
Clapping
Stir, Whisk
diminuir
aplaudindo
mexer, bater
приседать , размахивать
revolver, batir
in die Hocke gehen, fächern
schwinden
klatschend
zmniejszać się
klaskający
mieszać, ubijać